یکی از بلوکات همدان، حدّشمالی آن مهربان و سردرود و شرقی درگزین (درجزین) وجنوبی چاربلوک و غربی مهربان و خدابنده لواست، این ناحیه آب و هوائی معتدل دارد و مرکز آن گردآباد است و دارای 93 قریه و 38000 مردم است، رجوع به جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 380 و 383 و 384 شود
یکی از بلوکات همدان، حدّشمالی آن مهربان و سردرود و شرقی درگزین (درجزین) وجنوبی چاربلوک و غربی مهربان و خدابنده لواست، این ناحیه آب و هوائی معتدل دارد و مرکز آن گردآباد است و دارای 93 قریه و 38000 مردم است، رجوع به جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 380 و 383 و 384 شود
ناحیه ای است در استرآباد و نام کنونی آن مینو دشت یا دشت مینو است. این ناحیت را در قدیم کبودجامه مینامیدند و حمداﷲ مستوفی در ضمن ’ذکر ولایت مازندران’ درباره کبودجامه گوید: ’ولایتی است و اکنون چون جرجان خراب است مجموع ولایت داخل کبود جامه است حاصلش ابریشم و انگور و غله بسیار میباشد و ولایتی عریض است. ’ و چنانکه از تضاعیف کتاب رابینو بر می آید حاجی لر نام ایل و حشمی نیز میباشد که در این ناحیه سکنی گزیده بودند. و علامۀ قزوینی در حواشی خود بر لباب الالباب می آورد که کبود جامه نام حشمی است که میانۀ استرآباد و خوارزم می نشسته اند و شهری داشتند موسوم به ’شهرنو’ رجوع به نزهت القلوب چ لیدن ص 160 و سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 76 و 78 و 83 و 84 و100 و 162 و لباب الالباب ج 1 ص 51 و 52 و 304 شود
ناحیه ای است در استرآباد و نام کنونی آن مینو دشت یا دشت مینو است. این ناحیت را در قدیم کبودجامه مینامیدند و حمداﷲ مستوفی در ضمن ’ذکر ولایت مازندران’ درباره کبودجامه گوید: ’ولایتی است و اکنون چون جرجان خراب است مجموع ولایت داخل کبود جامه است حاصلش ابریشم و انگور و غله بسیار میباشد و ولایتی عریض است. ’ و چنانکه از تضاعیف کتاب رابینو بر می آید حاجی لر نام ایل و حشمی نیز میباشد که در این ناحیه سکنی گزیده بودند. و علامۀ قزوینی در حواشی خود بر لباب الالباب می آورد که کبود جامه نام حشمی است که میانۀ استرآباد و خوارزم می نشسته اند و شهری داشتند موسوم به ’شهرنو’ رجوع به نزهت القلوب چ لیدن ص 160 و سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 76 و 78 و 83 و 84 و100 و 162 و لباب الالباب ج 1 ص 51 و 52 و 304 شود
البستی. ملقب به شمس الدین. عوفی در لباب الالباب گوید: الامام الاجل شمس الدین حاجی بحه (؟) البستی، مذکری مذکور با فضلی موفور نگین ولایت فضل و هنر که اگر چه از بست است اما عالم بیان (؟) از آن تکین آباد است چنان لطیف طبع عالی سخن که از مفرح بیان او دل گرم سیر نمی شد آفریدگار سبحانه و تعالی ذات او را اعجوبۀ عالم غیب گرداند و نظم و نثر مر خاطر خطیر او را چنان ملکه شد که بر هر چه او را امتحان کنند هم برفورتذکیری در آن پردازد و آنچ نثر گفته باشد بنظم بیان کند و از لطائف اشعار او این یک رباعی بخاطر بود: گویند ز زر ترا بود خرسندی خرسند شوی چون دل از او برکندی زر کندۀ کان و بی وفای دهر است برکندۀ بی وفا چرا دل بندی. و این یک بیت فرد هم او گفته است: گر هیچ بسیب زنخش باز رسی باری بر رس که نرخ شفتالو چیست. رجوع به لباب الالباب ج 1 ص 287 شود
البستی. ملقب به شمس الدین. عوفی در لباب الالباب گوید: الامام الاجل شمس الدین حاجی بحه (؟) البستی، مذکری مذکور با فضلی موفور نگین ولایت فضل و هنر که اگر چه از بست است اما عالم بیان (؟) از آن تکین آباد است چنان لطیف طبع عالی سخن که از مفرح بیان او دل گرم سیر نمی شد آفریدگار سبحانه و تعالی ذات او را اعجوبۀ عالم غیب گرداند و نظم و نثر مر خاطر خطیر او را چنان ملکه شد که بر هر چه او را امتحان کنند هم برفورتذکیری در آن پردازد و آنچ نثر گفته باشد بنظم بیان کند و از لطائف اشعار او این یک رباعی بخاطر بود: گویند ز زر ترا بود خرسندی خرسند شوی چون دل از او برکندی زر کندۀ کان و بی وفای دهر است برکندۀ بی وفا چرا دل بندی. و این یک بیت فرد هم او گفته است: گر هیچ بسیب زنخش باز رسی باری بر رس که نرخ شفتالو چیست. رجوع به لباب الالباب ج 1 ص 287 شود
ابن یوسف شاه، آخرین اتابکان یزد است که ازسنۀ 690 تا سنۀ 718 هجری قمری حکومت کرد و چون در این سال 718) برادر شیخ ابواسحاق اینجو یعنی امیر غیاث الدین کیخسرو از راه شبانکاره بیزد آمد با اتابک حاجی شاه طرح دوستی انداخت سپس از آنجا بمیبد شتافت و بین او و امیر مبارزالدین نیز رشتۀ الفت برقرار گردید ولی چیزی طول نکشید که بین نایب امیر کیخسرو و اتابک حاجی شاه برسر امری جزئی نزاع درگرفت و اتابک که مردی بی رحم و ظالم بود نایب امیر کیخسرو را بقتل آورد، کیخسرو و مبارزالدین پس از تحصیل اجازه از ابوسعید، اتابک را مورد حمله قرار دادند و او را در این سال منهزم ساختند و سلسلۀ اتابکان که قریب سیصد سال در این ولایت حکومت میکردند، به این ترتیب در سال 718 برافتاد و حکومت آن پس از رسیدن امیر مبارزالدین بخدمت ابوسعید از طرف ایلخان بعهدۀ او گذاشته شد، رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 403 و 414 و 415 شود
ابن یوسف شاه، آخرین اتابکان یزد است که ازسنۀ 690 تا سنۀ 718 هجری قمری حکومت کرد و چون در این سال 718) برادر شیخ ابواسحاق اینجو یعنی امیر غیاث الدین کیخسرو از راه شبانکاره بیزد آمد با اتابک حاجی شاه طرح دوستی انداخت سپس از آنجا بمیبد شتافت و بین او و امیر مبارزالدین نیز رشتۀ الفت برقرار گردید ولی چیزی طول نکشید که بین نایب امیر کیخسرو و اتابک حاجی شاه برسر امری جزئی نزاع درگرفت و اتابک که مردی بی رحم و ظالم بود نایب امیر کیخسرو را بقتل آورد، کیخسرو و مبارزالدین پس از تحصیل اجازه از ابوسعید، اتابک را مورد حمله قرار دادند و او را در این سال منهزم ساختند و سلسلۀ اتابکان که قریب سیصد سال در این ولایت حکومت میکردند، به این ترتیب در سال 718 برافتاد و حکومت آن پس از رسیدن امیر مبارزالدین بخدمت ابوسعید از طرف ایلخان بعهدۀ او گذاشته شد، رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 403 و 414 و 415 شود
نام عده ای از قرا، و از جمله، قریه ای در بالا بلوک بارفروش. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 117). و قریه ای در لالاآباد بارفروش. (سفرنامۀ مازندران واسترآباد رابینو ص 118). قریه ای در ناحیه دابو به آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 112). قریه ای در ناحیه گرم رودپی در آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 113). قریه ای در کار کندۀ ساری. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 121)
نام عده ای از قرا، و از جمله، قریه ای در بالا بلوک بارفروش. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 117). و قریه ای در لالاآباد بارفروش. (سفرنامۀ مازندران واسترآباد رابینو ص 118). قریه ای در ناحیه دابو به آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 112). قریه ای در ناحیه گرم رودپی در آمل. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 113). قریه ای در کار کندۀ ساری. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 121)